کد خبر: 1299106
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
«زنده‌یاد غلامرضا حسنی، امام جمعه‌ای که فراتر از قومیت‌ها بود» در گفت‌و‌شنود با فواد طیار
بی‌تردید وقتی عده‌ای از اشرار و تروریست‌ها، در جهت رسیدن به مطامع خود چوب لای چرخ نظم و امنیت عمومی می‌گذاشتند و با هدایت دشمنان، سعی در ناامن کردن منطقه داشتند، آتاحسنی ساکت نمی‌نشست. مشکل آتا اشرار بودند و این اشرار به جهت آن که برای خود شریک دعوا جمع کنند، شایعه کرده بودند، این یک جنگ مذهبی است! آتاحسنی به هیچ جریانی باج نمی‌داد و برای این امر، هزینه‌های زیادی پرداخت کرد
معصومه محرمی

جوان آنلاین: یکی از سرفصل‌های حیات سیاسی و مدیریتی زنده یاد حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج‌شیخ غلامرضا حسنی، امام جمعه فقید ارومیه، تعامل صمیمانه با اقلیت‌های دینی و مذهبی منطقه، از جمله اهل سنت است. در گفت‌و‌شنود پی آمده، فواد طیار، فرزند حاج عبدالرحمان طیار متخلص به «دَه دَه کاتب» شاعر و عارف نامور آذری، به بیان خاطرات خویش در این فقره پرداخته است. امید آن‌که تاریخ پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
شما چگونه و از چه دوره‌ای، با زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین غلامرضا حسنی آشنا شدید؟
همانطور که اطلاع دارید، مرحوم پدرم حاج عبدالرحمان طیار متخلص به «دَه دَه کاتب»، از شاعران بنام، پرآوازه و عارف آذربایجان می‌باشد که دارای شهرت و احترام خاصی در سراسر این خطه است. زنده یاد «آتا حسنی» نیز یک شخصیت برجسته روحانی، متفکر، انقلابی و محترم جامعه آذربایجان بود. طبیعی بود دو شخصیت برجسته در یک جغرافیای مشترک - که از قضا معاصر هم بودند- با یکدیگر ارتباط خوبی داشته باشند و این موضوع را چه در دوران قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، به عینه شاهد بودیم. 
 آشنایی بنده با آتا حسنی نیز تا آنجا که به یاد دارم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. نوجوانی کم سن و سال بودم که در محافل مختلف، خصوصاً مجالسی که پدرم حضور داشت، همیشه صحبت از آن مرد بزرگ به میان می‌آمد. مرد اسطوره‌ای و مبارزی که شجاعتش ورد زبان‌ها شده بود و الگوی خوبی برای بنده و هم سالانم بود. معرفی حسنی، انگار یک رسالت برای ده ده کاتب شده بود. داستان اولین ملاقات بنده با آتا حسنی هم، جالب است. حوالی سال ۱۳۶۲ بود که ایشان قصد تشریف آوردن به روستای زادگاهم، یعنی قولونجو را داشت. گویا از قبل خبر داده بود حتماً ده ده کاتب را خبر کنید. در میدان مرکزی روستا، جلوی قهوه‌خانه موسوم به «خانعلی قهوه سی»، یک سکوی زیبا درست کردند. در آن موقع، پدرم در باغ بود. خبر را که شنید، سریع به روستا آمد و پس از ورود آتا حسنی و سلام‌علیک و خوش و بش، آتا حسنی با نگاه معنا داری رو به پدرم گفت: «ده ده یک خوش و آمد گویی ندارید!» پدر بلافاصله جواب داد: «حاج آقا خوش آمدگویی برای میهمان است، شما که میهمان نیستید!». این حرف، به مذاق آتا حسنی خوش آمد و با تبسم گفت: «درست است، ولی شنیدن خوش آمد گویی از زبان ده ده، یک لذت دیگری دارد». همه مردم حاضر با جان و دل، صحبت‌های تکرار نشدنی دو مرد بزرگ را می‌شنیدند و خوشحالی و شعف، از چشمان‌شان می‌بارید. البته ناگفته نماند که بعد‌ها فهمیدم، این دیالوگ دارای معنی خاصی برای مردم روستا - که عمدتاً اهل تسنن بودند- است. استقبال پرشور مردم روستای قولنجی و اظهارات زنده یاد ده ده کاتب، پیامی بود برای مردم سایر مناطق و نشان از علاقه این مردم به بزرگ مرد آذربایجان داشت. پس از گذشت سال‌ها، نه تنها از این عشق و علاقه کم نشده، بلکه بیشتر هم شده است. لازم به ذکر است که وقتی از جمعیت روستای قولنجی صحبت می‌کنیم، یعنی صحبت از همه ترک‌های سنی مذهب در میان است که جمعیتی بالغ بر ۲۰۰ هزار نفر در مناطقی از سلماس و ارومیه زندگی دارند. آنها دارای فرهنگی غنی، وفادار به فولکور و آداب و رسوم آذربایجانی‌ها هستند. به طوری که به جرئت می‌توان گفت، سجل و شناسنامه ادبیات شفاهی را همین مردمان حفظ کرده‌اند. یک دیدار خاطره‌انگیز دیگر نیز با آتا حسنی داشتم. سال ۱۳۷۶ و زمانی که در دانشگاه سراسری زنجان درس می‌خواندم، یک ترم تابستانی میهمان دانشگاه ارومیه شدم. بنده همراه با جمعی از دوستان که از شهر‌های مختلف ایران از جمله: کرمان، زنجان، تهران، اصفهان و شیراز بودند، به گشت‌و‌گذار داخل شهر رفتیم. طبیعی بود بنده، باید حق میزبانی را در حق میهمانان ادا می‌کردم. به همین دلیل چند روزی سعی کردم، تا مکان‌های دیدنی شهر را به آنها نشان دهم. در این اثنا، میهمانان، چون آوازه پدرم را شنیده بودند، در منزل ما با ایشان هم دیداری داشتند و به پیشنهاد پدرم، قرار شد جمع ما به دیدار آتا حسنی هم برود. بالاخره روز موعود فرارسید و بنده به اتفاق دوستانم، در خدمت آتا شرف حضور پیدا کردیم. آتا رو به بنده کرد و سبب این ملاقات را جویا شد! بنده در جواب عرض کردم: «دوستان میهمان ما هستند و باید اماکن دیدنی و زیبایی‌های شهر را، به ایشان نشان دهم!». آتا خندید و با حالت شوخی گفت: «یعنی بنده هم جزو این زیبایی‌ها هستم؟ یعنی بنده هم زیبا هستم؟». گفتم: «آتا جان! زیبایی شما که جای خود را دارد، اما با شما به عنوان بزرگ و صاحب شهر دیدار کردیم!». دوباره خندید و گفت: «تو هم مثل پدرت، در جواب نمی‌مانی!». در ادامه صحبتی شیرین با دوستان نمود که هیچ‌گاه آن غرور و فخر ناشی از بزرگواری این مرد در آن دیدار را، فراموش نخواهم کرد. چنان صحبتی کرد که همگی در جای خود میخکوب شده بودند و یادداشت‌برداری می‌کردند! تا جایی که می‌دانستم در کلاس درس بهترین استادشان، اینگونه با جان و دل گوش نمی‌دادند! پس از پایان دیدار، از آتا تشکر و خداحافظی کردیم. دوستان پچ‌پچ می‌کردند! سبب را پرسیدم! یکی از آنها - که به شهرش اشاره نمی‌کنم- گفت: «آقای طیار، خوش به حال‌تان که چنین بزرگی را در شهر خود دارید، آیا همیشه می‌توانید ایشان را ببینید؟» گفتم: «بله، همیشه و هر کسی می‌تواند آتا را ببیند». گفت: «ما اصلاً امام جمعه شهرمان را نمی‌شناسیم و او هم هیچ کدام از ما را نمی‌شناسد! حتی این دیدارها، برای ما محال است! باز هم خوش به حال‌تان». گفتم: «به همین دلیل است که مردم با آتا حسنی هستند و عشق و علاقه به ایشان، ریشه در خلقیات این بزرگوار دارد». 

 چه خصالی را در شخصیت زنده‌یاد حسنی، برجسته‌تر دیدید؟
اگر بخواهیم خصوصیات اخلاقی آتا حسنی و ده ده کاتب را در یک کادر قرار دهیم، تشبیهات شخصیتی و فکری آنان چنان زیاد است که گویا از شخصی واحد صحبت می‌کنیم! در هر دو شخص، صراحت بیان فراوانی وجود داشت. به طوری که مطالب مورد نیاز جامعه و مردم را، بدون هیچ‌گونه تعارفی بیان می‌کردند. خصیصه دیگر ایشان، سلاست بیان بود. هرگاه می‌خواستند موضوعی را بگویند، آنقدر روان، کوتاه و سلیس می‌گفتند که شنونده را مجذوب خود می‌ساخت. قطعاً اطاله کلام که باعث بی‌حوصلگی شنونده شود، در صحبت‌های ایشان وجود نداشت. آتا حسنی وقت‌شناس بود. به راحتی می‌دانست چه کاری را در چه زمانی انجام دهد و چه مطلبی را در چه زمانی بگوید. این نشان از درایت سیاسی ایشان داشت. آتا حسنی، هم با مردم بود و هم با مسئولان. بنابراین هم زبان مردم را خوب می‌دانست و هم زبان مسئولان را. با هرکدام و خیلی راحت، با ادبیات خودشان ارتباط برقرار می‌کرد. همان طوری که در روابط دوستی آتا حسنی، از عالی‌ترین مقامات دیده می‌شد تا برسد، به یک کشاورز یا کارگر ساختمان و حتی مادون آن. این صفات برجسته، آتا‌حسنی را یک شخصیت اسطوره‌ای کرده بود. در همه‌جا، صداقت، درایت و رأفت اسلامی ایشان مشاهده می‌شد. مثلاً به راحتی و با جان و دل، به سخنان و گلایه‌های یک کارگر شهرداری گوش می‌داد. با صداقت، مشکل مردم را به استاندار یا نماینده انتقال می‌داد. بیشتر درکنار مردم بود، تا در کنار مسئولان. این خصایص بود که پشتوانه مردمی آتا‌حسنی را قدرت بخشیده بود، به طوری که در فقدان ایشان، بیشتر مردم بودند که جای خالی‌اش را احساس می‌کردند و تأسف می‌خوردند. بیشتر این خصایص را هم، در شخصیت ده ده کاتب می‌بینیم و به علت روابط نزدیک این دو شخصیت، بیشتر پی می‌بریم. 
یک مورد بسیار مهم دیگر وجود دارد و آن این است که آتا حسنی در علم فلسفه وارد بود و طبیعی است عالم به علم فلسفه، شخصیت متفاوتی داشته باشد. از سوی دیگر ده ده کاتب، به عرفان اسلامی گرایش داشت. به طوری که این عرفان و آشنایی با علوم قرآنی بود که به شعر ده ده کاتب روح و جان داده بود و آثارش را جاوادنه می‌ساخت. طبیعی است عارف و فیلسوف، چقدر می‌توانند یکدیگر را درک کنند. در کل می‌توان گفت، سوای تعارفات، اگر بخواهیم یک نظر‌سنجی کلی در ارتباط با خصایص اخلاقی آتا حسنی داشته باشیم، بهترین منبع مردم هستند. این مردم هستند که با آتا‌حسنی زندگی کرده‌اند، به آتا‌حسنی اقتدا کرده‌اند، با آتا‌حسنی همسایگی و دوستی کرده‌اند، با آتا‌حسنی هم سنگر شده‌اند و با آتا گریه کرده‌اند و خندیده‌اند. آنها واقعیت را می‌گویند و خواهند گفت، آتا حسنی سیاس، سلیس، جسور، عالم و مردمی بود. 

ایشان را در رابطه با اهل سنت آذربایجان‌غربی، چگونه توصیف می‌کنید؟
درباره ارتباط آتا‌حسنی با اهل سنت، مقدمتاً باید بگویم که در مقطعی، بحث‌های مذهبی در همه جا مطرح بود و برخی تبعیض‌ها را در حق جماعت یاد شده شاهد بودیم. با این همه ایشان تا سرحد امکان، این شرایط را بر هم زد. این در حالی بود که اجحاف شدیدی درباره ایشان شده بود. آنانی که از نزدیک آتا‌حسنی را می‌شناختند، به خوبی می‌دانستند شخصیت ایشان فراتر از قوم و مذهب بود. ایشان وجهه‌ای کاملاً آرمانگرا و روادار داشت که با همه خوب بود. اگر گشتی در افکار و آثار آتاحسنی زده باشیم، حتی یک نقطه سیاه که در آن به مذاهب یا اقوام دیگر حمله کرده باشد را نمی‌بینیم. ایشان انسانیت را، محور قرار داده بود. آتا حسنی به هیچ جریانی باج نمی‌داد، هرگز زیر بار استبداد نمی‌رفت و برای رهایی از قیمومت تمامیت‌خواهان، خیلی تلاش کرده و هزینه‌ها داده بود. مسلماً وقتی عده‌ای از اشرار و تروریست‌ها، در جهت رسیدن به مطامع خود چوب لای چرخ نظم و امنیت عمومی می‌گذاشتند و با هدایت دشمنان، سعی در ناامن کردن منطقه داشتند، آتا ساکت نمی‌نشست. مشکل آتا‌حسنی اشرار بودند و این اشرار به جهت اینکه برای خودشان شریک دعوا جمع کنند، شایعه کرده بودند: این یک جنگ مذهبی است! با در نظر گرفتن کمبود رسانه‌ها، عدم امکانات و عدم اطلاع‌رسانی دقیق، طبیعی است عده‌ای گول شعار‌های اشرار تروریست را می‌خوردند. البته آن هم به شکل محدود. اینجا بود که نقش ده ده کاتب به عنوان شاعرعالم اهل سنت که در مجالس سنی و شیعه خواهان زیادی داشت، آشکار شد. ده ده کاتب، شبانه‌روز و در محافل گوناگون، سعی در بیداری مردم داشت:‌ای مردم! داستان اشرار را با مسئله مذهب اشتباه نگیرید، این جنگ برای اشرار است نه برای اهل سنت. ده ده کاتب با روشنگری در این‌باره، اولاً خشم اشرار را به جان می‌خرید، ثانیاً عشق دوستان را. طبیعی بود که آتاحسنی، بر ماهیت و اهمیت نقش ده ده کاتب واقف و از موضع ایشان، بسیار خرسند بود. این مسائل، سبب عمیق‌تر شدن اتحاد - که نیاز اصلی شهرمان و کشورمان بود- می‌شد. در اشعار ده ده کاتب نیز هیچ‌گاه مورد اختلاف دیده نشد و همیشه به اتحاد سوق داده شده است. به طوری که در هیچ کدام از اشعارش، مخاطب را سنی، یا شیعه، یا کرد و ترک قرار نداده است. ایشان همیشه با عبارت انسان اوغلو، با همه صحبت می‌کرد و شعر می‌گفت. این همان چیزی است که آتاحسنی هم، با مفهوم آن زندگی کرده است. اگر بخواهیم افکار مذهبی آتاحسنی را در یک جمله بیان کنیم، این است که آتاحسنی در درک مفاهیم مذهبی، خیلی از زمانه خودش جلوتر بود و رابطه بسیار نزدیک او با اقوام و مذاهب دیگر علی‌الخصوص اهل سنت، زبانزد خاص و عام است. این همان چیزی است که بدخواهان از گفتن آن طفره می‌روند. 

نقش زنده‌یاد حسنی در ایجاد امنیت در مناطق مرزی و سنی نشین استان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 
آقای علیرضا غنی‌زاده از رجال سیاسی شهر ارومیه - که به مدت سه دوره نماینده مردم بود- از نزدیک‌ترین اشخاص به آتاحسنی و ده ده کاتب است. بنده در این خصوص، با ایشان مرواده دارم و خیلی صحبت کرده و تبادل فکری داشته‌ام. در دوران شورش اشرار و احزاب تروریست، گردنه قوشچی ناامن شده بود و مردم و رهگذران، از سوی اشرار اذیت می‌شدند. غارت اموال، تهدید، ارعاب و چه بسا اسارت گرفتن و شهید کردن مردم بیگناه، برای آنها عادی شده بود. با توجه به اینکه آقای غنی‌زاده، در آن دوران مسئولیت امنیتی ویژه‌ای در منطقه داشتند و ده ده کاتب بین اقشار مختلف مردم اعم از ترک، کرد، سنی و شیعه دارای اعتبار خاصی بود و از ایشان حرف شنوی داشتند، موضوع به نحوی صحیح حل‌و‌فصل شد. با راهبرد‌های آتاحسنی و آقای غنی‌زاده و با همراهی ده ده کاتب، امنیت به منطقه برگشت. تمام این موارد، به صورت مستقیم، از طریق آقای غنی‌زاده به محضر آتا‌حسنی انتقال داده و موجب خرسندی وی می‌شد. اگر رشادت و همکاری این شخص در آن برهه از تاریخ در منطقه انزل نبود، چه بسا شمار شهیدان، خیلی بیشتر از وضع موجود و زیان‌های ناشی از آن، غیر قابل کنترل می‌شد. 

جریان اصلاح‌طلب در دهه‌های ۷۰ و ۸۰، سعی در تخریب شخصیت زنده‌یاد حسنی داشتند. تحلیل شما به عنوان یک اهل سنت، از این موضوع چیست؟ 
در دهه ۷۰، اصلاح‌طلبان می‌خواستند آتاحسنی را تخریب کنند. نظر بنده این است که نه تنها جریان اصلاح‌طلب، بلکه هر شخص یا نهادی که قصد تخریب آتاحسنی را کند، یقیناً و نهایتاً خودش را تخریب کرده است! قرار دادن آتاحسنی در قالب اصولگرا یا اصلاح‌طلب، به نظرم نتیجه‌ای جز کوچک کردن و محدود کردن او نیست. آتا، شخصیتی فراتر از جناح‌بندی‌ها دارد. او یک «کل‌گرا» بود. تفکر آتاحسنی برای عناصر منصف هر دو جناح، مقبول و محترم است. با این همه مجموعه‌ای از بدخواهان، با ورود و نفوذ به جریان اصلاح‌طلب، درصدد تخریب وجهه آتاحسنی بودند و حالا هم هستند. این موضوع را نباید پای جناح‌ها نوشت، بلکه تراوشات ذهنی همان اشخاصی است که در دوره حاضر با عنوان اصلاح‌طلب یا هر نام دیگری، پا به میدان گذاشته است؛ و سخن آخر؟
در سال ۱۳۷۳ که تازه به دانشگاه راه یافته بودم، هر کدام از دانشجویان از شهر و قومیتی بودند و آشنایی با اقوام مختلف، برایم جالب بود. اول ترم بود و هنوز، درس‌ها شروع نشده بودند. در اکثر اتاق‌های خوابگاه، شب‌نشینی بود و هر کس در این محافل، یک لطیفه و حتی جوکی می‌گفت و می‌خندیدیم. به یاد دارم در یکی از این شب‌نشینی‌ها، یکی از همکلاسی‌هایم جوکی گفت که نباید می‌گفت! چون به مردم آذربایجان و ترک تباران توهین می‌شد. هر چند ایشان منظور بدی نداشت و فقط می‌خواست در این شادی، سهمی داشته باشد. به هر حال این رفتار او، باعث کدورت دوستان آذری، علی‌الخصوص بنده شده بود. من به او اعتراض کردم و قضیه جدی‌تر شد. یک عده طرفدار ایشان شدند و عده‌ای دیگر از بنده حمایت کردند. نهایتاً کار به حراست دانشگاه کشید. هر کدام از ما را، جداگانه به حراست دعوت کردند و از ما توضیح خواستند. ما هم علت را توضیح دادیم. پس از دو روز، آن دوست لطیفه‌گو پنهانی به اتاق ما آمد و از بنده معذرت خواهی کرد و گفت: «من ازطرف پدری ترک هستم و اشتباهی کرده‌ام، مرا عفو کنید!». طوری رفتار کرد که بنده تعجب کردم و گفتم: «مسئله حل شده، شما هم بی‌خیال شوید!». فردای آن روز، یکی از دوستان حراست بنده را دید و گفت: رئیس حراست فرد لطیفه‌گو را احضار کرده و به او گفته: تو میدانی فرد معترض اهل ارومیه است؟ آنها یک امام جمعه دارند که اولین شخصی است که با اسلحه به دیدار امام خمینی رفته است. فردی شجاع که همه اشرار و تروریست‌ها، با شنیدن نام حسنی لرزه به اندام‌شان می‌افتد!... آن فرد با شنیدن خاطراتی از شجاعت و ابهت آتاحسنی، شرمنده شده و برای دلجویی نزد بنده آمده بود. ایشان تا چهار سال بعد - که هم دانشگاه بودیم- نه تنها بنده، بلکه هرکدام از همشهری‌های ترک زبان ما را می‌دید، احترام می‌گذاشت. آنجا بود که بدون اطلاع آتاحسنی، در یک شهر غریب، به سبب بزرگی ایشان، مورد احترام قرار می‌گرفتیم. روحش شاد و یادش به خیر.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار